English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7548 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time bomb U بمب ساعتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bomb U بخشی از کد که توابع نامط لوب مثل آسیب در سیستم ایجاد میکند در صورتی که چنیدین وضعیت درست باشند
bomb U بمباران کردن
bomb U نارنجک
bomb U بمب
bomb out U شروع شیرجه از هواپیما
H-bomb U بمب هیدروژنی
A-bomb U بمب اتمی
bomb U بن بست
A-bomb U بمباران اتمی کردن
bomb U مخزن
A-bomb U با بمب اتمی حمله کردن
bomb U غیر رسمی از بین رفتن
bomb U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bomb U یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bomb U خرابی غیر عادی کامپیوتر crash
bomb U زیر اب ناپدید شدن موج سوار
bomb U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bomb U شکست فاحش
cluster bomb U قالب
wooden bomb U بمب سالم و بادوام
hung bomb U بمبی که پس از پرتاب خود به خود به هواپیما اویزان بماند
depth bomb U بمب زیرابی
cluster bomb U لوستر چندشاخه شمش
cluster bomb U خوشه مین خوشهای
cluster bomb U مین خوشهای
cluster bomb U اویز چند شاخه
plastic bomb U بمب پلاستیکی
atom bomb U بمب اتمی
cluster bomb U خوشه
fusion bomb U بمب ذوب کننده
cluster bomb U گروه
neutron bomb U بمب نوترونی
cluster bomb U دسته
glide bomb U بمب یا موشک لغزنده در هوا بمب لغزنده
letter-bomb U بمب نامهای
cluster bomb U سنبله دسته کردن
cluster bomb U جمع کردن خوشه کردن
gas bomb U بمب گازی
bomb disposal U تخریب بمب
fire bomb U بمب اتش زا
bomb cemetery U محل تخریب بمبهای عمل نکرده
bomb cemetery U محل تجمع بمبهای فاسد
fusion bomb U بمب فوزیونی
para bomb U بمب قابل پرتاب به وسیله چتر نجات
para bomb U بمب چتردار
fire bomb U بمب اتش افروزبنزینی
bomb proof U ضد بمب
bomb factory U مکانغیرقانونیساختبمب
an incendiary bomb U بمب اتش زا یا اتش انگیز
bomb disposal U از کار انداختن بمب
roadside bomb U بمب دست ساز
petrol bomb U نوعیبمببنزینی
parcel bomb U بمبیکهدرونبستهایجاسازیشدهوبهمحضبازشدندربستهمنفجرمیشود
car bomb U بمبیکهداخلیا زیر ماشینجاسازیکردهباشند
bomb scare U اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
bomb proof U پناهگاه یاساختمانی که در مقابل بمب مقاوم باشد
bomb reconnaissance U شناسایی محل بمبهای عمل نکرده شناسایی محل بمب
leaflet bomb U بمب حاوی اعلامیه یا اوراق تبلیغاتی
cluster bomb U کلاستر
cluster bomb U تعداد ترمینال یاوسایل یا ایستگاهها یا مکانهای حافظهای که در یک محل جمع شده اند و کنترل می شوند
hydrogen bomb U بمب ترکیبی اتمی
hydrogen bomb U بمب هیدروژنی
incendiary bomb U بمب اتش زا
cluster bomb U یک یا چند شیار روی دیسک سخت برای ذخیره سازی یک فایل یا بخشی از یک فایل
cluster bomb U کامپیوتر مرکزی که ارتباطات بین دو وسیله خوشه ورا شده یا محلی از حافظه را کنترل میکند
fission bomb U بمب اتمی
fission bomb U بمب هستهای
fission bomb U بمب شکافت
depth bomb U بمب عمل کننده در زیر اب
plastic bomb U بمب خمیری
smoke bomb discharger U تخلیهبمبدوددار
To burst ( exploded) a bomb. U بمب ترکاندن
bomb alarm system U سیستم اعلام خطر بمباران اتمی
bomb release line U خط رهایی بمب
bomb release line U خط فرضی دور هدف که هواپیما بمب خود را داخل ان رها میکند
bomb release point U نقطه رهایی بمب
bomb sighting system U سیستم نشانه روی بمب سیستم هدف گیری بمب
bomb impact plot U بردن محل اصابت بمب روی نقشه
bomb damage assessment U تعیین میزان خسارت ناشی ازبمب
final bomb release line U اخرین خط رهایی بمب اخرین خط پرتاب بمب
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
down time U زمان بیکاری
down time U وقفه
down time U مدت از کار افتادگی
down time U زمان تلفن شده
time will tell U در آینده معلوم می شود
At the same time . U درعین حال
at the same time U ضمنا"
down time U مرگ
Our time is up . U وقت تمام است
at the same time U در ان واحد
at the same time U در عین حال
down time U زمان توقف
It's time U وقتش رسیده که
behind time U دیر
behind time U بی موقع
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
time after time <idiom> U مکررا
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
on time <idiom> U سرساعت
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
from time to time <idiom> U گاهگاهی
for the time being <idiom> U برای مدتی
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
all the time <idiom> U به طور مکرر
time out <idiom> U پایان وقت
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
take your time U عجله نکن
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
There is yet time. U هنوز وقت هست.
at another time U در زمان دیگری
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
about time <idiom> U زودتراز اینها
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
some time U یک وقتی
once upon a time U روزی
on time U مدت دار
old time U قدیمی
off time U مرخصی
off time U وقت ازاد
mean time U ساعت متوسط
mean time U زمان متوسط
many a time U بارها
many a time U چندین بار
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d U هوشیاربودن
to know the time of d U اگاه بودن
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
once upon a time U یکی بودیکی نبود
one at a time U یکی یکی
some time U مدتی
some time or other U یک وقتی
some time or other U یک روزی
specified time U وقت معین
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
there is a time for everything U هرکاری وقتی
there is a time for everything U دارد
time and again U چندین بار
time and again U بکرات
time in U ادامه بازی پس از توقف
time is up U وقت گذشت
out of time U بیجا
out of time U بیگاه
out of time U بیموقع
just in time U درست بموقع
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
two time U دو حرکت ساده
once upon a time U روزگاری
from time to time U هرچندوقت یکبار
from time to time U گاه گاهی
from this time forth U ازاین ببعد
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین پس
for the time being U عجالت
four-four time U چهارهچهارم
three-four time U نت
two-two time U نتدودوم
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
one-time U سابق
one-time U قبلی
in time U بجا
in time U بموقع
in the time to come U اینده
in the time to come U در
in the mean time U ضمنا
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
in no time U خیلی زود
what time is it? U چه ساعتی است
what is the time? U چه ساعتی است
what is the time? U وقت چیست
all-time U همیشگی
all-time U بیسابقه
all-time U بالا یا پایینترین حد
one-time U پیشین
i time U time Instruction
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time out U تایم
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U TIفرمان E
time out U ایست
time out U وقفه فاصله
time out U ساعت غیبت کارگر
at any time <adv.> U همیشه
any time <adv.> U همیشه
at any time <adv.> U درهمه اوقات
any time <adv.> U درهمه اوقات
time out U مهلت
time out U معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
Recent search history Forum search
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1time is prceious it has great
2برنامه استخر
1امیدوارم جوش باشی
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1Waste of time & money if you can't man
1مدت زیادی است از شما بی خبرم
1for some time i did not have to speak much.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com